- دلمه شدن
- بستن شیر یا خون مانند پنیر و نشاسته پخته و آب پخته کله و پاچه چون سرد شود
معنی دلمه شدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کینه و خصومت یافتن با کسی، عداوت پیدا کردن
کنایه از بسته شدن، تعطیل شدن جایی
در کشاورزی بریدن قلمه، کاشتن قلمه
مخلوط شدن، آمیخته شدن، آشفته شدن
کنایه از افسرده شدن
کنایه از افسرده شدن
بسیار شدن فراوان بودن
کلکی شدن نوشته شدن تحریر یافتن نوشته شدن: مکتوبی که به عرض سه گز و در طول هفتاد گز که باب زر قلمی شده بود... ارسال نمود
کاشتن قلمه
دوشن شدن درخشان گشتن روشن شدن درخشان شدن: (چو از عکس رخ آیینه حور ملمع شد فضای چرخ اخضر) (اختیار الدین روزبه شیبانی . لباب الالباب. نف. 60)، رنگارنگ شدن، پوشیده شدن روی فلز کم قیمت با فلز گرانبها تر
راسخ شدن صفتی در نفس: (ملکه شدن آن حالت باطن را بر وجهی که زوال نپذیرد) (اوصاف الاشراف. 10)
Button, Unbutton
нажимать , расстегивать
drücken, aufknöpfen
натискати кнопку , розстібати
naciskać, rozpiąć
按钮 , 解开扣子
apertar o botão, desabotoar
premere il bottone, sbottonare
pulsar, desabrochar
appuyer, déboutonner
drukken, losmaken
menekan tombol, membuka kancing
ضغط الزرّ, فكّ
बटन दबाना , बटन खोलना
ללחוץ על כפתור , לשחרר כפתור
ボタンを押す , ボタンを外す
버튼을 누르다 , 단추를 풀다
düğmeye basmak, düğme açmak
bonyeza, kufungua kifungo
กด , เปิดกระดุม
বোতাম চাপা , বোতাম খুলা
بٹن دبانا , بٹن کھولنا
بشکسته شدن
خجل و شرمسار گشتن